برای شام آخر مشکلی در کار ما افتاد ، ای عشق مسوزانم که از داغ شقایق ها خبر دارم
* * * * * * * * * *
ای عشق ، ای عشق ، ای عشق بی تو در مهمانی سوته دلان لب فرو بسته چه کردی
ای عشق ، ای عشق ، ای عشق بی تو از سیلاب اشک پاک مظلومان دل خسته چه دیدی ندانستی که من تنها و سرگردان ، میان کوچه های شب چه می کردم نپرسیدی که آخر ، خسته از قهر سیه چشمان به دنبال چه می گشتم
زبانم لال ، زبانم لال نبردی یاد ، ندیدی که من آنجا ، شاهد شب زنده داری خدا بودم ای عشق
* * * * * * * * * *
شاید در این تباهی ها ، در این همیشه باقی ها داستانی ناگفتنی بوده است در خلوت تمامی بیراهه های من
چه بیراهه رفتیم ای دوست تا بهت عاشقانه ی خویش و تا اولین ، تا اولین حکایت باقی تا اولین ، تا اولین حکایت باقی
برای شام آخر مشکلی در کار ما افتاد ، ای عشق مسوزانم که از داغ شقایق ها خبر دارم
چه حاصل از رهاگشتن بریدن بی خبر بودم ، ای عشق دم رفتم تو را چون سایه با خود همسفر دارم
بی تو دیوانه ، تو زنجیری این شهر پر از غصّه نپرسیدی که من تنها و سرگردان ، میان کوچه های شب چه می کردم ندانستی که از داغ شقایق ها ، چرا در شام آخر قصه می گفتم
لالا لالا ، غم بی همزبونی گل عاشق ، همه شب زخمه بر تار دلم می زد بدان ای عشق که می لرزد دلم امّا ، دگر اشکی برای تو نمی ریزد
زبانم لال ، زبانم لال نبودی و ندیدی که من آنجا ، شاهد شب زنده داری خدا بودم ای عشق