متن آهنگ سوگند روزبه نعمت اللهی
پرده روشن دل بست و خیالات نمود
پرده روشن دل بست و خیالات نمود
آنک بیباده کند جان مرا مست کجاست
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست
و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنک سوگند من و توبهام اشکست کجاست
و آنک جانها به سحر نعره زنانند از او
و آنک ما را غمش از جای ببردهست کجاست
جان جانست وگر جای ندارد چه عجب
این که جا میطلبد در تن ما هست کجاست