شب از شبهای پاییزی ست از آن همدرد و با من مهربان شبهای اشک آور ملول و خسته دل گریان و طولانی شبی که در گمانم من که ایا بر شبم گرید ، چنین همدرد و یا بر بامدادم گرید ، از من نیز پنهانی من این می گویم و دنباله دارد شب خموش و مهربان با من به کردار پرستاری سیه پوش پیشاپیش ، دل برکنده از بیمار نشسته در کنارم ، اشک بارد شب من اینها گویم و دنباله دارد شب