ای که افسون نگاهت ، چشم دریا را گرفته بی تو در تنهایی دل ، کار غم بالا گرفته
بی تو جان خسته ام را شور مشتاقی نمانده مستی عزم رخ گرفته ، ساغرو ساقی نمانده از می و مینا و مستی جز غمت باقی نمانده ، جز غمت باقی نمونده
ای که بی تو شور مستی رفته از می خانه ی دل خسته از غم می گریزم در شب ویرانه ی دل
بی تو جان خسته ام را شور مشتاقی نمانده مستی عزم رخ گرفته ، ساغرو ساقی نمانده از می و مینا و مستی جز غمت باقی نمانده ، جز غمت باقی نمونده ای که بی تو شور مستی رفته از می خانه ی دل خسته از غم می گریزم در شب ویرانه ی دل