تو که با ما ولی از ما جدایی تو که فریادی اما بی صدایی صدایم کن شبِ تنها یی و درد تو که با درد عالم آشنایی صدایم کن، صدایم کن، صدایم کن،صدایم کن توکه با موج دریا هم نوایی به گوش خسته ما آشنایی بِبَر ما راشبی تا ساحل عشق تو که هر ذورقی را ناخدایی صدایم کن، صدایم کن، صدایم کن،صدایم کن صدایم کن به شوقِِِِ همصدایی به رسم کوچه های آ شنایی به رسم باد پائیز هجرت برگ رهایم کن به آهنگِرهایی رهایم کـن،رهایم کن،رهایم کن،رهایم کن تو که از جنس نور، رنگ سحر، تاثیر بارانی حضور روشنایی ها،همنشین کوهسارانی تو که همواره با عشق، میرسی از قله های دور لباس گرم خورشید،بر تن سردِ زمستانی صدایم کن، صدایم کن، صدایم کن،صدایم کن تو که با ما ولی از ما جدایی تو که فریادی اما بی صدایی صدایم کن شبِ تنها یی و درد تو که با درد عالم آشنایی صدایم کن، صدایم کن، صدایم کن،صدایم کن