سازهای غربت ، سازهای ناکوک شعر، بادامی تلخ ، سوگوارِ دلپوک برگها زردِ زرد ، وقتی هوا نیست بوسه سردِ سرد ، صدا صدا نیست زخم هم چه بیهوش ، هیچ کس با ما نیست شب چنان تیره ، که شب پیدا نیست شب هم پیدا نیست،... شب هم پیدا نیست.... عشق اما پیداست عشق اما پیداست حرف حرفِ فرداست کارِ بچه هاست طاق ها بی کاشی ، راه ها مثل هم حرف ها شاعر کش ، بغض ها بی شبنم دست ها افتاده ، سرها خمیده چشم ها خشکیده، عطرها پریده ماه هم دورِ دور ، آه اما نزدیک روز هم بی روزن ، سرد ، سرد و تاریک چه سرد و تاریک، چه سرد و تاریک عشق اما پیداست عشق اما پیداست حرف حرفِ فرداست کارِ بچه هاست دستِ نقاش از همه تنها تر ، پرده ها را شسته زیرِ باران آخرین شاعر پرید و دود شد ، شعرش از هر دشنه ای آویزان شاپرک افتاده در جوهردان ، یاسِ بی سر، وقفِ مرهم گاه ای یقین سبز مثلِ معجزه ، سایه ی آمدنِ تو در راه روز باید باشد ، عشق اما پیداست ....