خداوندا خداوندا خدایا غم غربت گرفته لحظه ها را گلوی مانده از فریاد ای داد نداند کس غم مرگ صدا را
دیگه تو کوچه های شب گرفته نمی پیچه صدای های آواز نه آوازی نه آهنگی نه شعری چه سنگینه سکوت مرگ پرواز چروک خاک از پیشونی ماست غم پاییز از ویرونی ماست شب کوچ غریب باد ولگرد به یاد مستی و شب خونی ماست دلا حال و هوای ما کجا رفت؟ شب و شب گریه های ما کجا رفت؟ چه خاموشانه فصل پیری و مرگ جوونی من و تو بی صدا رفت