پرنده های خوش اوای عشق در حریم کوچکشان سرود جاودانه محبت را خواندند تا من پرواز را بیاموزم
وقتی تو قصر اسمون دریچه ی خورشید وا میشد قاصدک نور میومد همسایه ی خوبم پا میشد نگاه منتظرم میون پنجره ها همونجایی که برام تمومش خاطره بود میون من و اون یک فاصله بود روی لب او 100 ها گله بود بین دستامون همه جدایی بود بین دستامون پل جدایی بود بهترین صحبت ما بیصدایی بود بیصدایی بود جای پای اشک رو نامه هامون بود جای پای اشک رو نامه هامون بود شعله های ارزو تو دلامون بود تو دلامون بود اسمون شهر ستاره بارون شد طلسم تنهایی شکستو ویرون شد شب گذشتو دل ما بصبح بیداری رسید مست ترین ساقی شب سرود هوشیاری شنید هنوزم پنجره بازه هنوزم خاطره سازه وقتی تو قصر اسمون دریچه ی خورشید وا میشد قاصدک نور میومد همساده ی خوبم پا میشد نگاه منتظرم میون پنجره ها همونجایی که برام تمومش خاطره بود میون من و اون یک فاصله بود روی لب او 100 ها گله بود بین دستامون همه جدایی بود بین دستامون پل جدایی بود بهترین صحبت ما بیصدایی بود بیصدایی بود جای پای اشک رو نامه هامون بود جای پای اشک رو نامه هامون بود شعله های ارزو تو دلامون بود تو دلامون بود اسمون شهر ستاره بارون شد طلسم تنهایی شکستو ویرون شد شب گذشتو دل ما بصبح بیداری رسید مست ترین ساقی شب سرود هوشیاری شنید هنوزم پنجره بازه هنوزم خاطره سازه