آه من از کجا بیان کنم این قصه را که عالمی خبر شود ز عشق ما من از کجا بیان کنم این ماجرا که دیده را سازد گریان
او نور امید افشانده بر دنیای من باشد چوماه روشنگر شبهای من گر نقش او از پرده رویای من گردد فنا دنیای من یابد پایان چون خورشید صیح پائیز قلب و روحم را سازد لبریز از یک احساس فریاد از این احساس دارم آتش در دل پنهان اشک من باشد قصه گوی این عشق سوزان
او نور امید افشانده بر دنیای من باشد چوماه روشنگر شبهای من گر نقش او از پرده رویای من گردد فنا دنیای من یابد پایان