متن آهنگ قطار کورش یغمایی
کوله باری دارم،
که امیدم در اوست
و عصایی که مرا،
بهترین همسفر است
من بر آنم که از این
خانه های دل گیر
کوچه های دلتنگ
و از این شهر نفرینی مرگ،
بروم،
بروم پیش نیاکان خودم
که به اندازهی دریای شمال
دلشان وسعت داشت
و به اندازهی یک دشت بزرگ
دستهاشان برکت
مردمانی که به آب
باد و خاک و آتش
عشق می ورزیدند ...
پدرانی که هنوز
کاسه های گِلی شان
اعتباری دارد
در گلوی تاریخ ...