متن آهنگ مثنوی، فرود به اصفهان پریسا
گفت معشوقی به عاشق کای فَتیٰ
تو به غربت دیدهای بس شهرها
گو
گو کدامین شهر از آنها خوشترست
گفت آن شهری که در وی دلبرست
گفت آن شهری که در وی دلبرست
هرکجا تو با منی من خوشدلم
گر بود در قعرِ چاهی منزلم
تو مترسانم ز کشتن زانکه من
تشنهٔ زارم به خونِ خویشتن
عاشقان را هر زمانی مُردنیست
مُردنِ عشاق خود یک نوع نیست