پروین در بر تو گریه کنان آمدم و برو برو گفتی و رفتی مرا کشتی و رفتی بی خبر از سوز دل خون شده ام به من برآشفتی و رفتی مرا کشتی و رفتی باورم نمی آمد به این زودی چنین بی وفا شوی ز عاشق جدا شوی من هم از خدا خواهم تو هم روزی شوی عاشق و چون من به غم مبتلا شوی در بر تو گریه کنان آمدم و برو برو گفتی و رفتی مرا کشتی و رفتی به چشم من قامت چون سرو تو هر لحظه قیامت کند چه بعد از این جور فلک تاب من شکسته قامت کند؟ در بر تو گریه کنان آمدم و برو برو گفتی و رفتی.. مرا کشتی و رفتی بی خبر از سوز دل خون شده ام به من برآشفتی و رفتی مرا کشتی و رفتی این آتش دل بی قرارم ای آشنای دردم ندیده رفتی دردا که عاقبت چون کبوتر از آشیان سردم پریده رفتی در بر تو گریه کنان آمدم و برو برو گفتی و رفتی.. مرا کشتی و رفتی بی خبر از سوز دل خون شده ام به من برآشفتی و رفتی مرا کشتی و رفتی مرا کشتی و رفتی.