ای مرغ بی آشیان ، بیرون شو از بوستان ، کز ستم باد خزان از باغ شو به در ، چون لاله ی تر بیدادِ این باد ببین با گل چه ها کرد ، چهره ی گل شد ز بی مهری او زرد باغ بدین سبزه شد جولان گه زاغ ، بلبل بینوا ، بیرون شو از باغ ای ساقی اندر قدح خون رخ به لب ریز ، وی مطرب از دل برار نغمه ی دلاویز تا برارم از سینه ی نفس ، این جهان نکردست به کس ، پایداری ای بسا که بعد از من و تو ، گل کند به مرغان قفس ، غمگساری
مطرب برون از پرده کش آهنگ افشار ، ساقی بده جامی به یاد روی دلدار ای نسیم صبا رو سوی یارِ من ، کن بیان شرحی ازحالت زارِ من کز جور تو این عاشق زار ، چونان بلبل روزش شده تار یا مرحمتی بر حالت وی ، یا از سر وی تو دست بردار