در شكوه خلوت تنهایی من تا به پرواز از حصار کهنه تن پر نیاز از آبی آرامش تو روح سرگردان جدا از خاکی تن تا به عشق لحظه معراج رسیدن کز پی این خلوت رویایی تو با تو از عشق و غم و حران بگویم با تو از دلتنگی انسان بگویم زان چه بودم زان چه هستم با تو گویم بر قلب تاریک ما تابیدی ای آشنا در شبی بی انتها بشنو آوازم را در شبی بی انتها بشنو آوازم را
در غم تاریکی گرداب تردید تا که ناگه شعله پر نور خورشید در تن و این جان من در همه احساس من روشنی از آتش عشق تو تابید در غم تاریکی گرداب تردید تا که ناگه شعله پر نور خورشید در تن و این جان من در همه احساس من روشنی از آتش عشق تو تابید بر قلب تاریک ما تابیدی ای آشنا در شبی بی انتها بشنو آوازم را در شبی بی انتها بشنو آوازم را