هوای دل من در فصل تیرگیها خسته تر از خزونه غمایی که دارم اندازه تموم ابرای آسمونه ببین که مرده در گلوم فریاد اشتیاق من ،مرد اسیرم به داد دل نمی رسی ملامتم نکن بسی بی تو میمیرم چه غمگین نشسته تو ذهن پر غبارم روزای رفتن تو بیا که ستارم شکفته میشه هر شب برای دیدن تو در موسم گسستن تو روح اتحادی برای ناباوری همیشه اعتمادی هوای دل من در فصل تیرگیها خسته تر از خزونه غمایی که دارم اندازه تموم ابرای آسمونه صدای نفسهات با اسم من غریبه دو دستام ز حرم محبت بی نصیبه ببین که سینه من در خاک غم فتاده برده غرورم حتی یه شاخه گل نداده هوای دل من در فصل تیرگیها خسته تر از خزونه غمایی که دارم اندازه تموم ابرای آسمونه