مهتاب تو فانوس ، چالوس تا دریا پوشیدن موجا تو بطن یک رویا هم باور و هم پا از کافه تا مترو سرگیجه تو رویا با عطر اسپرسو از سینما فرهنگ با برف تا دربند دستا گره خورده لبخند در لبخند شب با صدای تو ، شمع و تو و گیتار شب های بی خوابی تاریخ بی تکرار
رقص جنون آمیز زیر تن بارون ، چشم و دل و بستن رو منطق و رو قانون لبریز شعر نو از دفتر سهراب، هم پرسه با فرهاد توی شب مهتاب
گز کردن پاییز ، بو کردن برگها یک استکان چایی، تو دل دل سرما تعطیلی اخبار ، دنیا همین خونست قهر تو آتیشه ، لبخندت آتش بس رویا همین شعره در انعکاس تو هر لحظه ی با تو یک اتفاق نو دنیا همین لحظست امروزو باور کن بی واژه میخونم حرفامو از بَر کن فردای واهی رو ، به آدما بسپار به آدمای تو روزنامه و اخبار