ای شام ز کوی ما گذر کن ای صبح به حال ما نظر کن ز کوی ما گذر کن ای شام به حال ما نظر کن ای صبح از ظلمت شب تنم بفرسود یا رب شب ظلمتم سحر کن ز کوی ما گذر کن ای شام به حال ما نظر کن ای صبح ای باد سحر بگوی با یار خود را بر تیر او سپر کن از زلف کمان کشش بپرهیز وز ناوک غمزه اش حذر کن گر کشته شوم به داغ هجرت بر کشته خویشتن نظر کن حافظ اگرت هوای وصل است برخیز هلا و ترک سر کن