نزدیک میشم ، وقتی حواست نیست اونقدر که مرزی جز لباست نیست از پشت سر چشماتُ میگیرم بگو کیمَ ، وگرنه میمیرم
نزدیک میشم وقتی حواست نیست اونقدر که مرزی جز لباست نیست از پشت سر چشماتُ میگیرم بگو کیَم که برگشتم بگو وگرنه میمیرم
منم اون که تظاهر کرد ، نداره دیگه احساسی شاید واسه همینم هست که دستامو نمیشناسی منم اون که ازت دوره ، ولی قهرش حقیقت نیست اون که با تموم دلتنگیش ، تولد تو دعوت نیست
شاید از صورت خستَم ، از این لحن غم آلودم بفهمی من کیَم امشب ، کجای زندگیت بودم نمیخواستم بدونی تو ، چرا به گریه افتادم اگر اصرار میکردم ، تو رو از دست میدادم
منم اون که تظاهر کرد ، دیگه نداره به تو احساسی شاید واسه همینم هست که دستامو نمیشناسی منم اون که ازت دوره ، ولی قهرش حقیقت نیست اون که با تموم دلتنگیش ، تولد تو دعوت نیست