متن آهنگ نه دلداری دارم الهه
نه دلداری دارم
نه غمخواری دارم
گرفتاری حسرت نصیبم
پریشانی دور از حبیبم
سراپا دردم من
به غم خو کردم من
چه پرسی از نام و نشانم
اسیری دور از آشیانم
سرگردانم
بی سامانم
همچون مرغ طوفانم
دراین عالم همچون شبنم
یک دم بر جا می مانم
نه محرمی نه غمگساری دارم من
فغان که جان بیقراری دارم من
خواهم به جای اشک او را
بهار دلجو را
شبی کنار خود بینم
خواهم اثر کند گاهی
فروغی از ماهی
به شام تار خود بینم
نه مستم نه هشیارم من
نه خوابم نه بیدارم من
نه از من خبر دارد کس
نه از خود خبر دارم من
وای از تنهایی
وای از رسوایی
نه محرمی نه غمگساری دارم من
فغان که جان بی قراری دارم من