دختر شاه پریون بودم من دیشب منو دیوای قصه بردن تو خواب قبیله دنبالم تو گشتی که هفت تا کولی هفت تا فال گرفتن هر هفت تا فال می گفت که من چهل هفته توی طلسم هفت تا دیو اسیرم میون هفت تا اژدهای هفت سر هفت شب و روز به دست و پا زنجیرم
فالگیر و هفت تا آب و خط میخی رو بازوهای عاشق تو بستن هفت تا طلسم واسه به هم رسیدن یکی یکی اسممو نوشتن
من تورو انگار توی چشم وا کردم جهان نمای روشنیمو دیدم صدای فریاد تو اسم من بود باد می آورد صداتو می شنیدم پر زدی با اسب پرنده رو ابر تا که به کوه هفتم می رسیدی شبیه قهرمان قصه ها تو هر هفت تا اژدها رو سر بریدی
شیشه عمرشونو زیبا دیدن تو دستی تا اومدن بگیرن زمین زدی شکستی دنیا یه لحظه وایساد قطارو وقتی دیدم ز پیش من دویدی که من از خواب پریدم کی بودی تو عاشق توی خوابم بگو کجا باید تو را بیابم اگر بدونم تو رو باز می بینم تا آخر عمر دوست دارم بخوابم کی بودی تو عاشق توی خوابم بگو کجا باید تو را بیابم اگر بدونم تو رو باز می بینم تا آخر عمر دوست دارم بخوابم
