شد همسفر من در سینه فقط ها شد همسفر من در سینه فقط ها
غریبونه شكستم من اینجا تك و تنها دل خسته ترینم در این گوشه ی دنیا
ای بی خبر از عشق نداری خبر از من روزیی تو بیایی نمانده اثر از من روزیی تو بیایی نمانده اثر از من
این لحظه رو بشناس كه فصل بودن ماست با دست من وتو طلوع صبح فرداست این لحظه رو بشناس كه آواره ی دردم با من بگو ازعشق نگو بر نمی گردم
ای بی خبر از عشق نداری خبر از من روزیی تو بیایی نمانده اثر از من روزیی تو بیایی نمانده اثر از من
تا همسفری نیست مرا بال و پری نیست
زین خانه اندوه هوای گذری نیست ای بی خبر از عشق نداری خبر از من روزیی تو بیایی نمانده اثر از من روزیی تو بیایی نمانده اثر از من روزیی تو بیایی نمانده اثر از من روزیی تو بیایی نمانده اثر از من ....