همه چی از یاد آدم می ره مگه یادش که همیشه یادشه یادمه قبل از سوال کبوتر با پای من راه می رفت . جیرجیرک با گلوی من می خوند. شاپرک با پر من پر می زد . سنگ با نگاه من برفو تماشا می کرد . مست می کردم من با زنبور ، از گس عطر گل بابونه . سبز بودم در شب رویش گلبرگ پیاز . هاله بودم در صبح ، گرد چتر یاس . گیج می رفت سرم ، در تکاپوی سر گیج عقاب . نور بودم در روز ، سایه بودم در شب . خود هستی بودم ، روشن و رنگی و مرموز و دوان . من عفریته مرا افسون کرد مرا از هستی خود بیرون کرد . راز خوشبختی آن سلسله خاموشی بود خود فراموش بود. چرخ و چرخیدن خود با هستی حذر از دیدن خود در هستی . حلقه افتاد پس از طرح سوال . ابدی شد قصه هجر و وصال. آدمی مانده و آیا و محال . بیکرانه است دریا کوچیکه قایق من های آهای تو کجایی نازی عشق بی عاشق من . سردمه !! مثل یک قایق یخ کرده رو دریاچه یخ ، یخ کردم . عین آغاز زمین . زمین ! یه کسی اسممو گفت ! تو منو صدا کردی یا جیرجیرک آواز می خوند ؟ جیرجیرک آواز می خوند . تشنته ؟ آب میخوای ؟ کاشکی که تشنه م بود . گشنته ؟ نون می خوای ؟ کاشکیکه گشنم بود . دندونت درد می کنه ؟ سردمه . خوب ! برو زیر لحاف . صد لحاف هم کممه . آتیشو الو کنم ؟ می دونی چیه نازی ؟ تو سینه ام قلبم داره یخ می زنه اون وقتش توی سرم ، کوره روشن کردند . پاتو چرا بستی به تخت ؟ پامو ! پامو بستم که اگه یه وقت زمین سقوط کنه طوری نشم . کی ، کی گفته زمین می خواد سقوط کنه ؟ قانون دافعه گفت . چشممو دور می بینی می ری ددر ! بوی گوگرد می دی ! هی هوار ! فسفر و گوگردو تشخیص نمی دن ! وای از اقبالم ! باز بارون خیال ، آسیاب ذهنتو چرخونده ؟ باز فیلسوف و سوال. باز عارف و سفال . باز هستی و زوال . باز آمال و محال . باز شاعر و نهال . باز کودک و خیال ؟ کجاها رفته بودی ؟ میخونه یا معبد ؟ رنج ما قوی تر از مشروبه ! میخونه افسونه ! پس چرا چشات شبیه چشای شیطونه ؟ من نمی بخشم اگه ، جای پات بی جای پام ، روی جایی حک بشه ! کجاها رفته بودی ؟ هیچ کجا ! رو شعاع هستی برا خودم می گشتم . همه چی برای من ممکن بود تو خودت می بینی ، همه چیز عادی بود کاه دادم به خر کفشامو بردم گذاشتم تو کپر ، که یه هو نصف شبی سگ نبره . فرقونو شستم که سیمان تو کفش خشک نشه . لحافو رو بچه ها پهن کردم . همه چی ! همه چی ! همه چی برای من ممکن بود . کار و تولید و تلاش حرمت همسایه می دونستم که سلام یعنی چه می دونستم که زمان معناش چیه من کیه اون کدومه می دونی ؟ بعدش هم ، گردنُ صاف کردم خیره ماندم به دور . انگاری سایه م افتاد رو ماه مثل یه هول مثل یه غول به خودم می گفتم : انسانم من شعور همه آفاق هستم می تونم برای شیر زائو ماما بشم . می تونم پلنگو زنجیرش کنم. می تونم با تیشه چنار رو سرنگون کنم می تونم ! بعدش هم زد به سرم که برم پشت سوال برگردم به کودکی تا که با چرخ خیال وصله نور بدوزم به پیراهن شب . یه هو وسوسه شدم رفتم توی نا ممکن ! تو ناممکن ، فیل هوا می کردن ؟ آره !خب! فیل هوا ! که می خواستی برگردی به کودکی ؟ آره ، آره خب ، پشت سوال کی ؟ کجا ؟ کی ؟ کجا ؟ می خواستم ! می خواستم اما مقدورم نشد باید مقدورم بشه آه ! خنده های بی دلیل گریه های بی دلیل خیره گی ها ، خیره گی ها ، خیره گی خیره گی ها و سکوت خیره گی و افق سرخ غروب خیره گی و علف ترد بهار خیره گی و شبح کوه و درختان در شب خیره گی و چرخش گردن جغد خیره گی و بازی ستاره ها خنده بر جنگ بز و گیوه ی پهن مادر گریه بر هجرت یک گربه از امروز به قرنی دیگر خنده بر عرعر خر . من، من باید برگردم ، تا تو قبرستون ده ، غش غش ریسه برم به سگ از شدت ذوق ، سنگ کوچیک بزنم توی باغ خودمون انار دزدی بخورم وقتی که هوای حلوا کردم با خدا حرف بزنم آخه ! تنها من می دونم شونه چوبی خواهرم کجا افتاده . آخه ! تنها من می دونم شونه چوبی خواهرم کجا افتاده . کلید کهنه صندوق عجایت ، لای دستمال چه نوع پیر زنی پنهونه راز خاموشی فانوس کجاست گناه پای شل گاو سیاه گردن کیست چه گلی را اگه پرپر بکنی شیر بزت می خشکه . من باید برگردم تا به مادرم بگم ، من بودم اون شب ، شیربرنج سحریتو خوردم تا به بابام بگم ، باشه باشه ، نمی خواد کولم کنی ! گندوما را تو ببر ، من به دنبالت می آم قول می دم که نشینم خونه بسازم با ریگ دنبال مارمولکا ، نرم تا آن ور کوه ! من می خوام برگردم به کودکی