تو از دیار من آمدی سکوت جان را بر هم زدی کتاب غم شد دوباره باز چو نغمه ای بیش و کم زدی صدای من شد صدای تو هوای من شد هوای تو تپیدن قلب به خاطرت کشیدن درد برای تو
نفسم عشق هوسم عشق تب و تاب قفسم عشق
به خاطر تو گذشتم از جسم گذشتم از نام گذشتم از اسم رسیدن ما به هم محال است عشق من و تو خواب و خیال است
نفسم عشق هوسم عشق تب و تاب قفسم عشق
اطاق خانه ز غم تکیده به جای شادی به غم رسیده نهایت عشق رنج و عذاب است نقش من و تو نقشی بر آب است
نفسم عشق هوسم عشق تب و تاب قفسم عشق
تو از دیار من آمدی سکوت جان را بر هم زدی کتاب غم شد دوباره باز چو نغمه ای بیش و کم زدی صدای من شد صدای تو هوای من شد هوای تو تپیدن قلب به خاطرت کشیدن درد برای تو