خشکیده رود مهربانی ، مهربانی نیست ابر غم از هر سو گرفته ، آسمانی نیست پرپر شده گل ها ، باغ و بهاری نیست دل ها پر از کینه ، شده جز غباری نیست باغ و بهاری نیست ، باغ و بهاری نیست
وقتی غم دل با گریه هامی ، پروانه خشکید از شاخه هامی وقتی تبسم شد کهربایی ، هم خانه با من شد بی نوایی جایی که خورشید گرمی ندارد ، درد زمانه شرمی ندارد
مهتابت اما مهتاب من ، مهتاب من نیست در سینه قلب بی تاب من ، بی تاب من نیست من با گرفتن ها در کنج تنهایی ، در سینه پروردم رنج شکیبایی در آشنایی ها ، نا آشنایی ها ، آرامش هستی در بی نشانی ها
خشکیده رود مهربانی ، مهربانی نیست ابر غم از هر سو گرفته ، آسمانی نیست پرپر شده گل ها ، باغ و بهاری نیست دل ها پر از کینه ، شده جز غباری نیست باغ و بهاری نیست ، باغ و بهاری نیست
وقتی غم دل با گریه هامی ، پروانه خشکید از شاخه هامی وقتی تبسم شد کهربایی ، هم خانه با من شد بی نوایی جایی که خورشید گرمی ندارد ، درد زمانه شرمی ندارد
مهتابت اما ، مهتاب من ، مهتاب من نیست در سینه قلب ، بی تاب من ، بی تاب من نیست من با گرفتن ها در کنج تنهایی ، در سینه پروردم رنج شکیبایی در آشنایی ها ، نا آشنایی ها ، آرامش هستی در بی نشانی ها
خشکیده رود مهربانی ، مهربانی نیست ابر غم از هر سو گرفته ، آسمانی نیست پرپر شده گل ها ، باغ و بهاری نیست دل ها پر از کینه ، شده جز غباری نیست باغ و بهاری نیست ، باغ و بهاری نیست