روزی ای تنها بهارم ریشه کردی در کنارم به شانه ام سر نهادی که تکیه بر من کنی ز چشم و دل روزگاری به گونه ات خون دواندم نشاندمت بر حریمی که حرمتم نشکنی ترکم کردی روزی که این دل پا بندت بود قلب غمگینم محتاج یک لبخندت بود
خم شدم تا پاگذاری هم به قلبم ، هم غرورم به نو بهارت رساندم که گل به دا مان کنی خون دل کردم نثارت تا بچینم برگ و بارت گمان نکردم که روزی مرا پشیمان کنی ترکم کردی روزی که این دل پا بندت بود قلب غمگینم محتاج یک لبخندت بود