روی سینش یه ستاره توی دستاش یه تفنگ رو زمین چیزی نداره مرد میدون مرد جنگ مثل ابر پاره پاره پر بغض انتظاره بزنه به شط وحشت دل خورشیدو بیاره دل خورشید پر خون میشه غروب گل سرخ آسمون میشه غروب (2) ای طلیعه دار مرگ ای سفیر صاعقه ای که آرزوی تو خون هر شقایقه اون که با غریو تو خاکو ارغوانی کرد نبض بودنه هنوز بسکه قلبش عاشقه بسکه قلبش عاشقه
تن سرخ مرد میدون این عقیق تابناک مثل خورشیده که افتاده روی ظلمت خاک وقتی روز با آسمون وداع کنه مثل مهتاب میدرخشه یه پلاک ای طلیعه دار مرگ ای سفیر صاعقه ای که آرزوی تو خون هر شقایقه اون که با غریو تو خاکو ارغوانی کرد نبض بودنه هنوز بسکه قلبش عاشقه بسکه قلبش عاشقه