[فتیه عامری] از پشت پنجره ی اتاقم از لا به لای درختی پیر هر روز تو را می بینم که از در خانه ی من می گذری هر روز تو را می بینم
[مسعود فردمنش] با لبی خاموش و نگاهی گویا با قدم هایی سنگین و خیالی سبک بال از در خانه ی من می گذری هر روز تو را می بینم
[فتیه عامری] بوی تو را دارد این خاک باران خورده و این درخت پیر حضور تو تاییدی است بر تمام این زیبای ها و غیبت تو پایانی است بر تمام خوبی ها
[مسعود فردمنش] تنها در وسعت آسمان نگاهت ، پرنده را جرات پرواز هست و باد را مجال زمزمه ای مانده
[فتیه عامری] اگر آفتاب تند بودنت هر روز بر من نمی تابید چه ملال انگیز بود تکرار این روز ها و اگر ستاره ی روشن چشمت در تاریکی شبم نمی درخشید چه وحشت انگیز بود سایه های ترس و تردید و اگر داس بلند دستت ، علف های بیهوده ی افکارم را نمی پیچید چه غم انگیز بود سرود ممتد نا امیدی ، چه غم انگیز
[مسعود فردمنش] اگر چشمه ی جوشان عشقت در دلم نمی جوشید خزانی را که در دلم پشت سر گذاشته ام از یاد نمی بردم و اگر شکوفه ی نگاهت در چشمم نمی شکفت بهاری را که در پیش رو دارم ، نمی دیدم حضو تو تاییدی است بر تمام زیبایی ها و غیبت تو پایانی است بر تمام خوبی ها
[فتیه عامری] من چهمی کردم اگر تو نبودی و در کجای این دشت بزرگ ، پهن می کردم سفره ی دلم را و در آغوش کدام نسیم ، رها می کردم اشک دل تنگیم را و بر چمن زار کدام نگاه ، می دوختم چشم عاشقم را