ای ساربان ، آهسته ، آهسته ران که آرام جانم ، جانم می رود وان دل که با خود داشتم با دل ستانم ، دل ستانم می رود
محمل بدار ای ساربان ، تندی مکن با کاروان کز عشق آن سرو روان ، گویی روانم می رود او می رود دامن کشان ، من زهر ، من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان ، کز دل نشانم می رود
ای ساربان آهسته ، آهسته ران که آرام جانم ، جانم می رود وان دل که با خود داشتم با دل ستانم ، دل ستانم می رود
با آن همه بیداد او ، وین عهد ، وین عهد بی بنیاد او در سینه دارم یاد او ، یا بر زبان ، یا بر زبانم می رود باز آی و بر چشمم نشین ، ای دل ستان ، ای دل ستان نازنین که آشوب و فریاد از زمین ، بر آسمان ، بر آسمانم می رود
من مانده ام مهجور از او ، بی چاره ، بی چاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او ، در استخوان ، در استخوانم می رود باز آی و بر چشمم نشین ، ای دل ستان ، ای دل ستان نازنین كه آشوب و فریاد از زمین ، بر آسمان ، بر آسمانم می رود در رفتن جان از بدن گویند هر نوع ، هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم ، دیدم که جانم می رود
ای ساربان ، آهسته ، آهسته ران که آرام جانم ، جانم می رود وان دل که با خود داشتم با دل ستانم ، دل ستانم می رود