یه کوچه عاشقه دیوونه های دوره گردش بود
هزار تا جای پا روی تن زخمی و سردش بود
چشماش از گریه ها و خنده های عابرا پُر بود
دل غمگینش از نامردی های شهر دلخور بود
همه دور و همه سرد و همه تسلیم و بی آزار
نفس گیر شب آه و شب بغض و شب رفتن
دلیل حالش و باید بپرسه از کدوم شبگرد
که بفهمه توو کدوم حادثه آرامشو گم کرد
خیال می کرد آهش رو دل برجا اثر داره
میخواد بالا بره از تیر برقا ماه و برداره
ولی افسوس نمیتونه پریشون حاله و خسته
یه کوچه که نمیدونسته تمام عمر بن بسته
شناسنامه ش با رنگ آبی روشن رو دیواره
هنوز از قرار آدما خیلی خوب خبر داره
دلش میخواست تمام آدمای رفته برگردن
نمیخواست اما حتی اسمشم مردم عوض کردن
چشاش سرخه از بی خوابی از آوار بی تابی
یه عکس زخمیه رو دیوارش از یه پروانه ی بیدار
هوای گم شدن توو شعله رگبار دلتنگی
شوق مستونه خندیدن با یه بازنده خوشحال
خیال می کرد آهش رو دل برجا اثر داره
میخواد بالا بره از تیر برقا ماه و برداره
ولی افسوس نمیتونه پریشون حاله و خسته
یه کوچه که نمیدونسته تمام عمر بن بسته