به ستاره بگو شب چه مهربونه نکنه فکر کنه شب نا مهربونه به گلای کاغذی بگو از پنجرمون دور نشن شمعدونای خونمون بی شمعدونی دور نشن
صحبت از مهتاب , آسمون در خواب حرف ما فریاده , دل عجب آباده
ماهیها رودخونه هارو دیگه تنها نذارن به عشق دریا که پرنده های عاشق به هوای کوچ نرن اونور دنیا
صحبت از مهتاب , آسمون در خواب حرف ما فریاده , دل عجب آباده
که گلا عطر تو باشه رو تناشون , رو تناشون عکس تو باشه گل رو دامناشون , رو دامناشون
صحبت از مهتاب , آسمون در خواب حرف ما فریاده , دل عجب آباده
(مسعود فردمنش) میتوان رفت در آن ستاره های چشم او میتوان نیست شد و هیچ ندید جز دو نقطه سیاه میتوان خود را دید , لحظه ای غربت خود را حس کرد و در آن مرز غریبانه چه شیرین جان داد از غم عشق چه میباید کرد من نمیدانم هیچ تو بگو تشنه ام , تشنه ترین تشنه ها از عطشی میسوزم تو بگو من نمیدانم هیچ از غم عشق چه میباید کرد .....