هر شب مثل دیوونه ها میرم سوی میخونه ها از درد تنهایی میگم با ساغر و پیمونه ها از درد تنهایی میگم با ساغر و پیمونه ها چاره ای جز گوشه ی میخونه نیست همدمی جز ساغر و پیمونه نیست
گوشه ی میخونه محراب منه دلم اونجا با خدا حرف می زنه از گذشته خاطرات ناتموم از دل غم دیده ی بی همزبون چاره ای جز گوشه ی میخونه نیست همدمی جز ساغر و پیمونه نیست
نیمه شب آوازه خون شهرمون می خونه از آدمای بی نشون از غم بازیچه های روزگار از دل آزرده ی پیر و جوون از دل آزرده ی پیر و جوون
با تو می گویم فغانم کسی اینجا نمی گیرد نشانم زبانم بسته بیداد زمونه نشسته نامرادی ها به جانم
چاره ای جز گوشه ی میخونه نیست همدمی جز ساغر و پیمونه نیست