دل مثل بلورم رو شکسته شکسته غم اومده کنارم نشسته نشسته یه حرفی برا گفتن یه چشمی برا خفتن نمانده یه اشکی برا ریختن رهی بهر گریختن نمانده چه ها دیده که اینجوری شکسته خدامی دونه و دل بلا دیده که اینجوری شکسته خدامی دونه و دل خدایا خدایا پریشون و خرابم ببخشا ببخشا اگه نامه سیاهم خدا یا !گواهی که بی پشت و پناهم یه راهی که آن مانده به راهم یه حرفی برا گفتن ...