متن آهنگ یک خانه پر ز مستان احمد شاملو
یک خانه پر ز مستان مستانه نو رسیدم
دیوانگان رندی زنجیرهای دریدند
یک ساقی عیان شد آشوب آسمان شد
می تلخ از آن زمان شد مشک از آن دریدن
جانها جمله مستان دلهای دل پرستان
ناگه قفس شکستند چون مرغ ورپریدند
مستان سبو شکستند بر خمها نشستند
یا رب چه باده خوردند یا رب چه می چشیدند
من دی ز ره رسیدم قول چنین بدیدم
من خویش را کشیدم ایشان مرا کشیدند
آن را که جان گزیند بر آسمان نشیند
او را که گر که بیند جز دیده ها که دیدند