يكي بود يكي نبود گل ياس نشسته بود از غم يه انتظار دل اون شكسته بود يه شقايق تو خونه بونه ي بارون گرفت اگه بارون مي اومد دوباره باز جون مي گرفت اون گوشه گلنازي بود دل پر غصه اي داشن دو تا چشم نگرون اون و تنها نمي ذاشت يه طرف زنبق ناز توي طاقچه خاك مي خورد اون و تا مرز يه اشك توي گريه ها مي برد اما ليلي كه شكست ديگه مجنوني نداشت دل اون صد پاره بود يه دل پر خوني داشت